You are currently browsing the tag archive for the ‘اصفهان’ tag.
اصفهان را باید در اردیبهشت ببینی. نه! باید اردیبهشت اصفهان را زندگی کنی. باید عاشق باشی و با آدمهای دوست داشتنی زندگیات بروی کنار زاینده رود و قدم بزنی در پارکهای تمام نشدنیاش! تماشاییهای اصفهان اردیبهشتی تمام نشندنیاند. باید خودت کشفشان کنی…
روزت مبارک شهر دوست داشتنی من!
این عکسها گلچین روزها و شبهای خوب عکاسیام اند…






دختر سه روز قبل با خانم منشی تماس گرفته و خانم منشی گفته که صبح پنجشنبه، 9 یا 9:30 بیا. دختر 9:40 دقیقه میرسد. دو نفر قبل از او آمده اند. خانم دکتر متخصص پوست و مو که مدتی نبوده و گفته اند، خارج رفته و بعد الان مدتی است آمده ولی مردم هنوز نمیدانند و خیلی خیلی کمتر از قبل مراجعه دارد، هنوز نیامده. منشی می گوید:»خانم دکتر کلینیکن وقتی کارشون تموم شد، میآن.» خانم دکتر ساعت 10 میرسد. منشیها میروند در اتاقش. صدای حرف زدنهایشان میآید. برای خانم دکتر شماره کسی را میگیرند و ده دقیقه بعد خانم دکتر به اولین نفر اجازه ورود میدهد.
دختر دارد کتاب میخواند. در کمتر از 15 دقیقه دو نفر ویزیت شده اند. خانم منشی که از کنارش رد میشود، میگوید: «نوبت شماس. مریض که اومد بیرون، حواستون باشه سریع برین تو!»
دختر کتاب را میبندد و آماده میشود.
در نیمه باز است، دختر در میزند، می رود داخل…
دختر در مورد پوست و موی اش با خانم دکتر صحبت میکند. سعی میکند سریع صحبت کند.
دختر میگوید: حس می کنم پوستم به اندازه سنم شاداب نیست و…
خانم دکتر یک مرطوب کننده/جوانکننده، مینویسد با یک کرم دور چشم و یک نوع مرطوب کننده لب .
دختر میگوید: و موهایم…
خانم دکتر یک محلول تقویت موی ساختنی مینویسد با یک شامپو.
برگه اول پرشده، خانم دکتر ورق میزند و نحوه استفاده محلول را پشت برگه می نویسد و میگوید: «خب وقتی دو مورد را میگین همین میشه دیگه. جا نمیشه بنویسم» و زنگ را میزند.
مریض بعدی با خانم منشی وارد میشوند.
دختر میگوید: «دفعه قبل گفته بودین لیزر بزنم برای جوشهام»
خانم دکتر میگوید: «ای وای! برگهها را یادم رفته بیارم.» بعد برای دختر نوبت لیزر مینویسد.
دختر میگوید: نه! لیزر نمیخوام …
خانم دکتر نگاه بیاعتنای همراه با کمی عصبانیت میاندازد به دختر و مریض بعدی روی صندلی مینشیند…
در اتاق انتظار فقط یک زن با دختر یک سالهاش نشسته است…
دختر بهت زده بیرون میرود و هیچ کدام از «داروهایی» که خانم دکتر برایش نوشته را نمیخرد. تصمیم میگیرد برای شادابی پوست و تقویت مویش از ماسک خیار و چند داروی گیاهی استفاده کند، هر روز حداقل 8 تا لیوان آب بخورد، 6ساعت بخوابد و پول ویزیتهای خانم دکتر را هم خرج روش آزمون و خطا برای انتخاب لوازم آرایشش کند!:(

ایدهدهنده بود.
دکتر نهال نفیسی که نوه دکتر نفیسی، پزشک فقید معروف، است در جلسهای خودمانی در یکی از کافیشاپهای اصفهان درباره مفهوم «مردم شناسی علم» با بچههای کافه علم، به صحبت نشست…

دوست آرشیتکت: تو نمایشگاهو دیدی؟
من: نه! فقط همین چندتا را دیدم. تو همه را دیدی؟
دوست آرشیتکت: نه! حوصلهی کاریکاتور دیدن ندارم! یک ربع اول کلاسمو رفتم، دیدم حال ندارم، اومدم اینجا.
اپیزود دوم– هر دو درحال دیدن آثار هستیم. دوست مشترک در کنار هادی فراهانی و هادی فراهانی با فاصله یک متر پشت سر ما در حلقهی دوستداران!
دوست آرشیتکت: من میخوام برم باهاش عکس تکی بگیرم! برم بهش بگم؟
من: اِممم…
دوست آرشیتکت: اسمش چی بود؟!
اپیزود سوم– از فراهانی خواهش میکند که بیاید با ما عکس بگیرد و موبایلش را میدهد به یکی از بچهها و چهارنفری به اضافهی دو نفر دیگه از بچهها میایستیم جلوی یکی از تابلوها.
اپیزود چهارم– موقع رفتن، میگویم بزارین من برام خداحافظی کنم با آنهایی که اول جلسه باهاشون سلام و علیک کردم، اولش هر دو دوستجونها مسخره بازی درمییارن بعد دوست آرشیتکت، خودش میره با هادی فراهانی خداحافظی میکنه. او هم سرش را از حلقهی دوستداران بیرون مییاره، با مهربانی خداحافظی میکنه و ما هم که کمی عقبتر هستیم باهاش خداحافظی میکنیم و از اینکه به شدت تحویل گرفتهشدهایم مشعوف میشویم!
اپیزود پنجم– هر سه در محوطهی جلوی هتل عباسی و بالای نقشخانه حوزه هنری در حال رفتن به سمت ماشین دوست موسیقیدان!
دوست آرشیتکت: خوشم مییاد با آدمای هنرمند عکس بندازم.
من: خوشم مییاد که رو داری. من عمراً اگه روم بشه برم به یه آدم معروفی بگم بیا من میخوام باهات عکس بندازم! یعنی خودم یه جورایی خوشم نمییاد، حس میکنم به غرورم لطمه وارد میشه! ولی الان که برای اولین بار این کار را کردم، خیلی خوشم اومد! حس خوبی داشت. مرسی:)
فراهانی در نشست تخصصی 1.5 ساعتهاش حرفهای جالبی زد. نکتههای آموزنده و خوبی که یک تجربهی حداقل 13ساله پشت سرش بود. میخواستم بعضی از جالبترین نکات حرفهایش را اینجا بیاورم ولی بعد دیدم بهتره گزارش جدی این نشست را به طور کامل برای یک سایت دیگه بنویسم و لینکش را اینجا بگذارم برای علاقمندان!
خلاصه اینکه شب خیلی خوبی بود. هم نشست پر از حرفهای خوب و جالب بود، هم نمایشگاه زیبا و هیجانانگیز بود، هم اتفاقات در نمایشگاه بامزه بود و هم بعدش پل خواجو و کافیمیکس و پیادهروی تا خانه باحال بود. مرسی بچهها!
پ.ن 1) این پست تقدیم میشود به دو دوست آرشیتکت و موسیقیدان خودم که شب خوب و پرانرژیای را باهاشون گذروندم و خیلی خوش گذشت. به امید اینکه اون برنامه سفر جور بشه و خلاصه حالی به حولی!:دی
پ.ن 2) آهای دوست آرشیتکت من! اون عکسه را اصلشو باید بدی به منها! کپی عکس پرایو ِته تو فیسبوک به دردم نمیخوره. گفته باشم!:دی
پ.ن 3)یک مسئله که همیشه ذهن منو مشغول کرده اینه که چرا این پلهای خواجو و سیسهپل اینقدر برای جواتهای سراسر ایران و بلکه هم دنیا، جذابیت دارند؟! باور کنید تو اون یک ربع، بیست دقیقهای که کنار پل مشغول صرف کافیمیکس و هایبای بودیم، آنقدر از این جواتهای دسته جمعی دیدیم(خیلیهاشونم کپی ِ کمیکهای بزرگمهر حسینپور بودن!) که حالت تنوع(!) بهمون دست داد!
|+|به اشتراک گذاری: 1 مرتبه
|+|لینکدهندهها:-
| ! |فضولی بلامانع است: فید وبلاگ/ من در: فیسبوک، توییتر، فرندفید، گودر
|+|لینکهای مرتبط: پست توکا نیستانی درباره هادی فراهانی(+)، وبسایت شخصی هادی فراهانی(+)، نمایشگاه طرحهای مطبوعاتی هادی فراهانی در تهران(+)، ا
1.«دکتر رضا منصوري عضو هيات علمي دانشگاه صنعتي شريف، استاد مدعو دانشگاه مک گيل کانادا و پژوهشگر مرکز تحقيقات فيزيک و رياضيات نظري «آی پی ام» است که حدود چهار سال نيز معاونت پژوهشي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري را به عهده داشته است.»
2.جلسهی جالبی بود و شاید مرتبطترین شرکتکننده هم خودم بودم! چون بقیه(تا آنجا که من دیدم!) دانشجویان و یا فارغالتحصیلان پزشکی بودند و من دانشجوی ریاضی. اتفاقاً یک سوال مهم مرتبط با رشتههای علوم پایه هم میخواستم از دکتر بپرسم که دوستان مهلت ندادند البته!
3.کافه ماندگار(ووله قدیم!) از نظر بزرگی فضا، شاید یکی از معدود کافههای به دردبخور اصفهان برای چنین جلسههایی باشد ولی حیف که طراحی نورش در حد کافههای کوچک و زوجیای مثل 40پنجره است و کمتر حس فضای علمی به آدم دست میدهد:دی
4. راستش را بخواهید نه من حوصله (تقصیر سرماخوردگیست البته!) و ریسکپذیری(تقصیر تجربههای قبلیست و داستان مار و ریسمان البته!) نوشتن صحبتهای استاد را دارم و نه شما حوصله خواندن متون طولانی را دارید. پس فقط بخشهایی از صحبتهای دکتر منصوری را اینجا ذکر میکنم و ارجاعتان میدهم به متن پیدیافی که در این پست وبلاگ کافه علم هست و تقریباً متن صحبتهای دکتر هم بود.
4.الف) سیاستگذاری لغت جالبیه ولی در ایران فعلاً تعطیله. البته قبلاً وجود داشته ولی بعد تعطیل شد و حداقل چهار، پنج سال طول میکشه تا این چرخ زنگ زده دوباره راه بیفته.
4.ب) سیاستگذاری جزیی از معماری است. ولی چرا معماری را به کار بردهام؟معماری،اصطلاح مهندسی را تداعی میکنه و این جا هم ما میخواهیم چیزی را بسازیم که در اصل وجود نداره در حالی که سیاستگذاری یعنی علم وجود داره و بعد حالا هر کشوری سیاستگذاری خاصی میکنه.
4.پ) من به این نتیجه رسیدهام که ما در ایران علم نداریم. هنوز بعد 70 سال که دانشگاه داریم هنوز چیزی به نام علم نداریم. علم جدید خصلتهایی داره که علم قدیم نداره. مثلاً کشورها پروژههای چند میلیارد دلاری انجام میدهند.
4.ث) ما در ایران روی چیزهایی تاکید میکنیم که هیچ سنخیتی با علم نداره. مثلاً لغت «درس خواندن» را به کار میبریم. مثلاً صدمی نمره میدهیم و … و من حالا به این نتیجه رسیدهام که همه کسانی که در ایران میگویند: «علم»، وقتی به جایی میرسه که میخواهند تصمیم بگیرن و اجرا کنند، کوتاه میآیند و کاری میکنند که نشان میدهد که نمیدانند علم چیست! ما علم به معنی «ساینس» را هنوز نمیفهمیم. به قول مولوی بین زعفران و پیاز تشخیص نمیدهیم. در معماری علم دائم جای آدمها فرق میکند. مثلاً من در یک برحه، معمارم، جایی مصالحم و…
4.ج) علم پدیدهی بسیار پیچیدهی اجتماعیه. این چیزها که در کتابها مینویسند نیست. اجازه بدید من به اینها بگویم «دانش». اینها فقط مجموعهای از دانستههای بشرند که در اثر یک فعالیت اجتماعی که به آن «ساینس» میگوییم، به وجود میآیند.
4.چ) اما حالا برای اینکه بتوانیم بگوییم جامعه ما یک «ساینتیفیک کامینیتی» دارد، علم را میفهمد و تولید میکند چه باید بکنیم؟ کارهای زیادی هست که باید انجام دهیم. از جمله: اتصال به علم دنیا (که مولفههای زیادی دارد. مثل شرکت کردن در کنفرانیها، انتشار مقالات مشترک با خارجیها و… )
4.ح) در این معماری اگر بخواهیم به جایی برسیم که بگوییم جامعه ما یک ساینتیفیک کامیونیتی داره که علم را میفهمه و داره تولیدش میکنه، باید چه کار کنیم؟ اتصال به علم دنیا (مولفههای زیادی داره مثل در کنفرانسها شرکت کردن، مقالات مشترک با خارجیها دادن و… وما در این زمینهها خیلی عقبیم؛ مهمترین و شاید تنها مورد، شرکت در پروژهی سرن بود. در حالی که همین الان بیش از 100 پروژه در دنیا وجود داره که حداقل 30 کشور دنیا در آنها مشارکت دارند و ما در هیچ کدامشان نیستیم)، سازوکار تصحیح سیاست در علم (بهترین سیاست علمی، سیاستی است که سازوکاری در خودش تعبیه کرده باشه که بتونه سال به سال، خودش را تصحیح کنه. مهم نیست که ما با چه سیاستی شروع میکنیم، مهم اینه که سازوکار تصحیحش را در خودش بیاوریم و این از پیچیدگیهاییه که من مطمئنم تا بیست سال دیگه هم یاد نمیگیریم چون به شدت کار پیچیدهای است. من از سال 69 تا سال 80 که شورای پژوهش علمی کشور فعال بود، عضو اونجا بودم و میدونم که چه قدر کار سختیه و خود سیاستگذاری علم هم خیلی سخته)، نمونه سازی (بریم به سوی جزیرههای کیفیتی که در مجموعهی این کارهای پرتلاطم علمی میتونه به وجود بیاد.مثل«آی پی ام». ما با وجود انبوه دانشگاهها در کشور،هنوز نمیتوانیم بگوییم یک دانشکدهی خوب که با عرف بینالملل متناسب باشه، داریم. وضعیت آموزشی ما اینقدر بده که فقط آدم میتونه گریه کنه. اگر بتونیم نمونه سازی کنیم، آنوقت میتونیم بگوییم این خوبه، اون بده. ما حالا در ایران این را نمیتونیم بگیم. میخواهیم بگوییم خوب، میگوییم هاروارد، ام آی تی… در دوره اقای خاتمی یک طرحی دادیم که یک دانشگاه نمونه در کشور درست کنیم و آقای خاتمی هم قبول کردن ولی بعد رفت توی کمیسیون و گیر کرد. به نظر من ما هیچ دانشگاهی در ایران نداریم. فقط آموزشگاه داریم)، تلاش در ایجاد اجتماع علمی(اجتماع علمی یک مفهوم بسیار پیچیده است که تعیین کننده است در علم جدید. اجازه بدید چند تا مثال بزنم. مثلاً من میخوام بگم من فیزیکدان خوبیم.چه جوری باید بگم؟ مثلاً باید چهره ماندگار بشم؟! نه! به رئیس صدا و سیما چه که من استاد خوبیم یا نه. کاری که ما تو ایران میکنیم اینه که بخش سیاسی کشور تعیین میکنه که کی خوبه.کی بد! و نمونههاش فراوانه. حالا این مثالی که من همه جا مرتب گفتم این داستان چهره ماندگاره. یک کار بیقواره که متاسفانه خودمان هم بهش دامن میزنیم. یک بار به دانشجویانم گفتم. که اگر یک روز من چهره ماندگار بشم. از فرداش اصلاً روم نمیشه بیام به شما درس بدم. چون معلوم میشه که من فیزیکدان خوبی نیستم. ببینید! در غرب اجتماع علمی تعیین کننده است که کی خوبه کی بده در علم. اما اینجا بخش سیاسی (مثلاً صدا و سیما) این کار را میکنه و خوشش مییاد چون امتیاز سیاسی میگیره، ما هم خوشمان میاد چون سمند میدن، چک میدن توی تلویزیون بهمان چهره ماندگار میگویند، خوشحال میشیم. هر دو راضی هستیم ولی سر جامعه داریم کلاه میگذاریم. چون اجتماع علمی وجود نداره. انجمنهای علمی،فرهنگستان فعال نیست و جامعه علمی وجود نداره. و بعد انواع و اقسام تقلبهای علمی که داریم…)، برنامه تحقیقاتی (ما در ایران هیچ کجا هنوز «برنامه تحقیقاتی» نداریم، هرچی داریم «پروژه تحقیقاتی»است در حالی که علم به معنای مدرنش بدون برنامه تحقیقاتی اصلاً پیش نمیره)، سیاستهای بومی(نه اینکه علم بومی باشه. باید سالها سیاستگذاری یاد بگیریم تا برسیم به سیاستگزاری بومی) مبارزه با جهل علمی( فقط مدرک تقلبی نیست. آموزش تقلبی هم هست)، پروژههای کلان علمی.
5) من بر خلاف حرفی که خیلی از مدیران کشور میزنند که این حرفها را نزنید تا مردم ناامید نشن، معتقدم باید این حرفها گفته بشه چون بالاخره یه روز میفهمند و اون موقع ناامید میشن و اون زمان دیگه دیره. بهتره این حرفها را همه بشنوند و راهکار پیدا کنند و من مطمئنم تاثیر این حرفها به نفع کشوره. من خودم با رغبت به ایران برگشتم و اگه دوباره به دنیا بیایم بازهم همین کارها را انجام میدهم. من اصلاً ناراضی نیستم. من بسیار خوشبینم ولی سعی میکنم واقع بین باشم. ما میخواهیم خوش بینی کاذب را به جامعه القا کنیم. این خیلی خطرناکه چون جامعه تا یک مدتی اینها را میپذیره و بعد دیگه هیچ چیزی را نمیپذیره.
پ.ن 1) میدانم که این متن یک ویرایش پایانی احتیاج داره ولی فعلاً غفرصت نیست.ایشالا در اولین فرصت
پ.ن 2) از نوشتن کلمات با فرمت انگلیسی در متن خودداری کردهام چون متن را به هم ریخته کرده بود و هنوز نمیدانم در پنل وردپرس چه طوری میتوانم این ریزهکاریها را رعایت کنم. شاید تنها راه اینه که زودتر دست به دامان ویندوز لایو رایتر شوم.:دی
|+|به اشتراک گذاری: مرتبه
|+|لینکدهندهها:-
| ! |فضولی بلامانع است: فید وبلاگ/ من در: فیسبوک، توییتر، فرندفید، گودر
|+|لینکهای مرتبط: صفحه دکتر رضا منصوری در ویکیپدیا(+)